شب ، بعد از شستن ظرفها کنار کوکب نشست.
- چه سریالیه؟
کوکب بدون آنکه به او نگاه کند گفت :
- تکرارعاصی ... بار قبلی بعضی از قسمتهاش و درست ندیدم
به صفحه تلویزیون چشم دوخت.
- از شهره جون چه خبر ... زنگ نزد
آگهی بازرگانی پخش شد. کوکب صدای تلویزیون را کم کرد و به او نگاه کرد.
- چرا صبحی زنگ زد ... بهت سلامم رسوند...............
جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید