شیرجه رفتم توی بغلش و گفتم:
- عزیــــــرم! کی اومدی؟
سرشو فرو کرد توی گردنم، چند بار با عطش بو کشید و گفت:
- همین الان!
- چرا خبر ندادی؟
- از فرودگاه اومدن خونه چه کاری داشت عزیزم؟ ببخشید که بیدارت کردم. دیگه طاقت نداشتم ...
- عشق من! این حرفا چیه؟ دلم برات خیلی تنگ شده بود، وووی دنی! باورم نمی شه تو بغلم باشی........
جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید