توماژ یکی از اون اخمای خاص خودشو به صورت طناز پاشیدو دستشو کنار زدو به سمت صدا رفت ...
طناز اما تو دلش لعنت فرستاد به اون خروس بی محل بعدشم برگشتو یه نگاه پر تنفر بهش انداخت ...
باران چند لحظه کوتاه بهشون خیره شد، اما سعی کرد به خودش مسلط بشه ، داشت راه اومده روبر میگشت که ...
- جانم چیزی شده ؟......................
جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید