نمی دونم چرا دلم می خواست زار بزنم. اون دختر اولین جنازه ای نبود که می دیدم، همیشه کارم با همین جرم و جنایت و جنازه ها بود و من بی هیچ ترسی کار می کردم. اما نمی دونم چرا دلم واسه این یکی این قدر سوخت. قیافه ی معصومی داشت. حتی یه ثانیه هم صورتش از جلوی چشم هام کنار نمی رفت. عین یه پرده همش جلوی روم بود. تا می تونستم تو خلوت خودم گریه کردم. ارادم واسه گرفتن انتقام قوی تر شد. این از اولین قربانی، نباید بذاریم دومی و سومی هم از راه برسه. خدایا خودت کمکمون کن! خدایا من و سورن و متین تنها امیدمون به توئه. خدایا خودت هوامون رو داشته باش.
جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید