چشم ها رو باز کردم و بعدازخوندن آیه الکرسی رفتم داخل.یه سالن بزرگ بود که یک طرفش یه سالن خیلی بزرگ بود که خیلی رفت وآمد توش زیاد بود.اما دقیق داخلش رو نمی تونستم ببینم.چندتا دیگه دربود که بسته بودن.باصدای مردی که پشت میز نشسته بود به خودم اومدم ودست از بررسی کردن اداره برداشتم.
-بله چیزی گفتید؟
مرد:گفتم امری داشتید؟کارتون رو بفرمایید......................
جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید