خلاصه:
افســـــونگر : تائیس افسونگری بود که با افسون خود اسکندر را وادار کرد پرسپولیس را به آتش بکشد و من افسونگری هستم که روح را به آتش می کشم ... یکی پس از دیگری ... افسون نخواست افسونگرباشد ... افسونگرش کردند ...
مقدمه :
یک مادر ایرانی
یک هویت ایرانی ...
یک دختر ایرانی ...
نه نه!
یک پدر اروپایی ...
یک هویت اروپایی
یک دختر اروپایی
نه نه!
من کیستم؟!
افسون؟
یک زن؟
آفریده شده ام برای پاکی؟
یا گناه؟
برای محبت دیدن و محبت کردن؟
یا دیگران را تشنه محبت کردن؟
یا مورد ظلم قرار گرفتن و تحقیر شدن؟
من مهمم؟
شاید هم نه ... اصلا به چشم نمی آیم ...
اذیت کردن من را دوست دارند ...
چرا من اذیت و آزار دادن را دوست نداشته باشم؟
چرا من تلافی نکنم؟
آنها مردند ... من دختری یکه و تنها!
آنها زور بازو دارند و من ...
عشوه و مکر زنانه!
شعار من اینست:
ترجیح می دهم همه مردان رژ لبم را خراب کنند ...
نه ريمل چشم هايم را !
چه مقدمه ای در کردیم!
توضیحات :
داستان از زبون اول شخصه ... مثل همه رمانای من ...
مضمونش هم ... نمی دونم والا ... تمی از همه چیز ... عشقی ... تخیلی ... جنایی ... اجتماعی ...
لوکیشن : لندن (دلیل اینکه لوکیشن رو بردم اونور آب اولا اینه که اونا آدمای راحتی هستن، دوما به یک دوست قول دادم که همچین مدلی بنویسم ... امیدوارم خودش بدونه که منظورم به کیه! )
شخصیت ها:
افسون (امیلی) واتسون
دانیل مَجِستیک
جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید